اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

دکتر ذاکری

دکتر مهدی ذاکری مدیرعامل همشهری شد. 

این اتفاق البته از روی بغض و نارحتی و اختلاف نبود. با درخواست دکتر محکی(مدیرمسئول دوست داشتنی همشهری) ، دکتر ذاکری به جمع همشهری نویسان اومد تا تیم تکمیل بشه واسه موفقیت. 

داغ ترین خبر این روزهای رسانه هم همینه؛ فعلاً 

 

ما که رفتیم آسیا ؛ فعلاً

 

 

هر چی یه روز شروع میشه

یه روزم تموم میشه

.

کاری ندارم که کلاغه به خونش رسید یا نرسید

ما اصولآً کلاغامون رسم ندارن برن خونه

میرن دور دور بازی ... جغرافیاشونو تو مسیر گم میکنن

اگه شما دیدینشون ! ما هم دیدیم

.

باری به هر جهت

با سلام و صلوات ... درب این بلاگدونی پر خاطره را پلمب میکنیم

به امید فک پلمب ... فعلاً که ما نوشتن رو بوسیدیم گذاشتیم تو صندوق ! صندوق رو هم گذاشتیم سر طاقچه ... گربه بیاد ببره 

 

پی نوشت : آقا اصلاً فکر بدی به سرتون نزنه که ما واسه بی معرفتی بعضی از دوستان عطای هرچ کار نوشتن هست رو به لقایش بخشیدیم. نه خیر اینطوریا که  فکر می کنید نیست ؛ بلکه ما حتماً به خاطر بعضی دوستان این وبلاگ رو فعلاً بستیم ! ( این حتماً خیلی مهم بود) 

خروس سرخ پوست !!!!

این پست فقط و فقط برای دوستی هست که به دوستی باهاش افتخار می کنم. آقا سرخ پوسته ی زندگی من ، حالا دیگه انقدر مرد شده که داره سایشو بالا سر یه خانوم مهربون می کشه. خانومی که احتمالاً تو فانتزی ذهن من دو تا پر قرمز روی سرش داره و به همراه آقا سرخ پوسته « باکومبا ، باکومبا» می خونه یعنی اینکه تو همه چیز مثل آقا سرخ پوسته است... 

 

این آقا سرخ پوسته زندگی من ، یه چیزی تو مایه های ایول و دمت گرمه. یه چیزی تو مایه های داداش ، تو مایه های آبجی، تو مایه های عمه ... ( زیاده روی کردم) 

  

آقا سرخ پوسته زندگی من درست تو روزایی که داداش نداشتم ، داداشم شد. درست تو روزایی که گریه می خواستم؛ گریه کرد باهام. وقتی خندیدم هم باهام خندید. روزایی که هیشکی دور و بر ما نبود و نگاهمون نمی کرد ، کنار من وایساد و مردونگی کرد... 

آقا سرخ پوسته زندگی من وقتی میاد باهاش خنده می یاد و از کنارش دغدغه و استرس می ره.  

 

آقا سرخ پوسته زندگی من واسه من مظهر زندگی ایده آل هست حتی اگه قرار نباشه تو وان شیرعسل بخوابی تا صبح ، حتی اگه قرار نباشه سوار ماشین مدل بالا بشی. آقا سرخ پوسته تو مایه های اونایی هست که از دار دنیا دو تا شیپیش ته جیبشون دارن و نهایتا یکی دو تومن ته حسابشون و به جاش بیست و هفت-هشت سال مرام و کلی هم معرفت. 

  

پی نوشت : دیدین آخر همه مصاحبه ها مد شده که چند تا کلمه می گن و مصاحبه شونده باهاشون جمله می سازه؟ اینم کلماتی که آقا سرخ پوسته باید باهاش جمله بسازه واسمون : 

 

ُسمی 

 

عقاب 

 

لورنزو 

 

انزلی چی 

 

رئیس 

 

ایرانیوز 

 

فیلترینگ - بازداشت - تنهایی - برادری - قدر همو دونستن - هوای همو داشتن ... 

 

پاسکاری