اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

اوباما - قالیباف

این خبر را حتماً شما هم طی چند روز گذشته به دفعات دیده‌اید:

«باراک حسین اوباما به عنوان رئیس جمهور جدید امریکا انتخاب شده است.»

 

این خبر را چند روز پیش اولین بار روی خروجی یکی از خبرگزاری ها دیدم. تا اینجای کار اتفاق عجیب نبود اما نکته‌ای که خیلی جالب بود اولین نظری بود که از طرف یک خواننده برای خبر گذاشته شده بود.

این آقا یا خانوم خواننده خبر ، در تعریف ویژگی‌های رئیس جمهور جدید امریکا نوشته بود :

« امیدوارم آقای باراک اوباما به جز برنامه ریزی برای کشور خودش به فکر ایران هم باشه. برای بهبود وضعیت اقتصادی ایران تلاش کنه. برای بهبود وضعیت معیشت مردم ایران راهکار ارائه بده. تلاش کنه تا ایران از تحریم دربیاد و فلان و فلان و فلان برنامه را در صدر لیست اولویت های کاری قرار بدهد»

 

پی نوشت :

فکر کنم این خواننده اخبار اینترنتی، اوباما رو با شهردار قالیباف اشتباه گرفته. همین !   

 

قالیباف - اوباما

خانم رجبی ، خدابیامرزد پدرتان را

 

 *باور کنید زمانی که شخصی به نام فاطمه رجبی از فردی انتقاد می کند ، اطمینان دارم این فرد هم مسئول امینی است هم شایسته مدیریت است هم مورد قبول مردم است و هم در اکثر مواقع فردی محبوب است.

اینکه فاطمه رجبی به عنوان فردی متصل به برخی جریانات سیاسی که البته ادبیاتی به دور از شان یک نویسنده دارد ، از یک مدیر انتقاد کند حتماً باعث مشروعیت بخشیدن به این مدیر است.

زیباتر اینجاست که برای برخی جوانان هم سن و سال خودم که از جنگ حرفهایی سطحی شنیده اند و حالا نرفتن به جنگ را در محافل دوستانه‌شان افتخار می دانند، انتقاد از یک رزمنده قدیمی دلنشین است. همین دوستانم امروز خوشحال بودند از این موضوع که افرادی مثل رجبی ، حضور برخی بسیجی های جنگ 8 ساله را بر نمی تابند و برای از بین رفتن اعتبارشان تلاش می کنند. من هم مثل همین ها البته اعتقاد دارم ، انتقاد از مدیران توسط گروهی خاص ، یعنی خوب بودن و مفید بودن آنها برای کشور.

 

* فاطمه رجبی  را نه به خاطر دیدگاه و بیانش که به خاطر اعتماد به نفسش تقدیر می کنم. سخت است در شرایط فعلی از تمام اتفاقات تلخی که در کشور می افتد به تنهایی دفاع کنی. وقتی اینقدر بی پروا و صریح ( که البته در بیشتر اوقات با اتهام و بی ادبی همراه بوده است) تمام اشتباهات دولتی ها را بالعکس جلوه بدهی و از آنها دفاع کنی یعنی اعتماد به نفس بالایی داری. البته بعضی اوقات این تصور هم به وجود می آید که اگر همسر یک نویسنده فرد دولتی باشد ، آیا بازهم قدرت برخوردهایی اینچنینی را خواهد داشت یا خیر؟

 

* خانم فاطمه رجبی ، هر چند صحبت با شما را به دلیل ادبیات ناپسندتان دوست ندارم اما به یک دلیل از شما تشکر می کنم.حالا با اطمینان از خلوص مدیرانی می نویسم که اطمینان دارم شما ، همسرتان  و دوستان همسرتان منتقد آنها هستید.

 

* خدا بیامرزد پدرتان را. این روحانی بزرگ هیچ گاه رفتاری اینچنینی را نمی پسندید. ضمناْ یادتان هست در روزهای پایانی عمرش  در وصف شما گلایه های زیادی می کرد؟

 

پی نوشت : تابناک

 

 

 

به بهانه انتخاب دکتر صداقت به عنوان مدیرکل روابط عمومی شهرداری ؛

لباس سفید بعد از ختم !

 

* هربار که خبر بدی می شنویم ، اطمینان داریم که از این بدتر دیگر امکان ندارد و حتماً هیچ خبر خوشی نمی تواند از ناراحتی‌ا‌م کم کند.

حالا دیگر اطمینان دارم روال کار اینگونه است. یکی دو ماهی به واسطه یک تصمیم اشتباه حرص می خوریم و اذیت می شویم اما بلافاصله یک خبر جالب باعث می شود فراموش کنیم مشکلاتمان را. این بار هم همین اتفاق افتاد. تاسف آورترین خبر خوشی که این روزها شنیدم خبر انتخاب یکی از اساتید روزنامه نگاری و خبر به عنوان یک عضو اصلی مدیریت شهری تهران بود. از این حیث این اتفاق را تاسف بار می دانم که تا قبل از آن عزادار بودیم در غم از دست دادن یک روزنامه و یک انجمن و حالا انگار مسئولان می دانستند که فقط اتفاقی شبیه به این می تواند وادارمان کند باز هم امیدوار به آینده به فعالیت مشغول باشیم.

* در بحبوحه تعطیلی سری جدید روزنامه ها و انحلال انجمن صنفی روزنامه نگاران ، شاید تنها خبری که می توانست برای دقایقی لبخند به لب مطبوعاتی‌ها ؛ علی الخصوص آنها که حوزه شهری را به عنوان تخصصی ترین فعالیت‌شان انتخاب کرده اند ، بیاورد انتخاب مدیرکل جدید روابط عمومی شهرداری تهران بود. دکتر صداقت دوست داشتنی رو مدت زیادی است می شناسم و به همین دلیل است که بدون اغراق اعتقاد دارم بهترین انتخاب برای اداره کلی بود که دغدغه زیادی برای رفع مشکلات دارد.

*  دکتر الان برای من مثل لباس سفیدی شده که بعد از ختم ، تن عزادار می کنند. شاید فقط همین لباس رو بتونیم بپوشیم. به اعتقاد من فقط همین لباس می‌تونه خبرنگارا رو از عزا دربیاره.

* روزهایی که برادرم بازداشت شده بود ، دکتر که اتفاقاً همان روزها فعالیت های زیادی به حوزه کاری‌اش اضافه شده بود ، بهترین تسکین بود. هر روز به دفتر می آمد ، حال و احوال بچه ها را می پرسید و تک تک با همه آنها صحبت می کرد. واقعیت هم این بود که هیچ دلیلی برای این کار وجود نداشت. می توانست مثل همه کسانی که در نهایت خودشان را کنار کشیدند ، از اعتبارش برای ما خرج نکند ، اما کرد.