اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

اشتباه دوست داشتنی

من قرار بود دکتر،مهندس بشم

وقتی سیاست نگران خانواده شما است ! - قسمت اول

 

سیاست پدر و مادر نمی‌شناسد.یعنی نه اینکه به نام این عزیزان شما آشنایی نداشته باشد، خوب هم آنها را می شناسد اما برای بد و بیراه هایی که احتمالاً به شما داده خواهد شد نگرانی از بابت پدر و مادر ندارد. راحت تر بگویم. اگر قرار است فحش خود شما در این روایت تازه از زندگی ملس باشد ، همه اعضای خانواده تان به یک اندازه سهم دارند.این را گفتم که بدانید حالا که قرار است وارد قواعد بازی شوید باید کمی از تعصب خود بکاهید.

طی چند روز گذشته یک اتفاق جالب در عرصه سیاست به وقوع پیوست. البته اطمینان داشته باشید منظور از این اتفاق ، افشاگری یک نفر از همکاران درباره همکاران دیگر و بازداشت و درگیری و اختلاف نیست. قاعده سیاست اینگونه حکم می کند که شما یک سری کارها را انجام بدهید جهت جلب نظر افکار عمومی و بعد که همه کارها روی روال افتاد یکی یکی آنها را تکذیب کنید. یعنی مثلاً امروز بگویید سفره های شما را سیاه رنگ می کنم و فردا بگویید اصلاً من از بچگی روی میز غذا خوردم و سیاه و سفید نمی دانم چه صیغه ای است.مثلاً شما از خوب و خوشی و سلامتی بگویید در حالی که نه خوب هستیم ، نه خوش و نه سلامت !

در این حالت شما دو راه دارید. یا باید با تک تک افرادی که برای سلامتی خانواده تان دعا می کنند رودرور شوید و تک تک تشکر کنید یا به این باور برسید که این رسم سیاست است که همیشه همه افراد نگران حال و احوال خانواده تان باشند .

این اولین نکته در درک مفهود واقعی کلمه سیاست بود. در قسمت دوم به جزییات بیشتری از این موضوع خواهیم پرداخت.

 

اشتباه دوست داشتنی

مقدمه : از بچگی دو تا هدف بیشتر نداشتم. اول اینکه یه اسب داشته باشم و با خودم بیارمش خونه ؛ حتی اگه خونمون طبقه سوم یه آپارتمان باشه.

دوم هم اینکه یا دکتر بشم یا مهندس.

حالا من دست و پا می زنم تو شغلی که به نظرم دوست داشتنی ترین اشتباه عمرم بود.

موخره : اینجا شاید محل مناسبی باشه برای بیان اتفاقاتی که عمراً تو حالت معمول اجازه بیانش رو داشته باشم.

اصل مطلب : سلام