اینکه فاطمه رجبی به عنوان فردی متصل به برخی جریانات سیاسی که البته ادبیاتی به دور از شان یک نویسنده دارد ، از یک مدیر انتقاد کند حتماً باعث مشروعیت بخشیدن به این مدیر است.
زیباتر اینجاست که برای برخی جوانان هم سن و سال خودم که از جنگ حرفهایی سطحی شنیده اند و حالا نرفتن به جنگ را در محافل دوستانهشان افتخار می دانند، انتقاد از یک رزمنده قدیمی دلنشین است. همین دوستانم امروز خوشحال بودند از این موضوع که افرادی مثل رجبی ، حضور برخی بسیجی های جنگ 8 ساله را بر نمی تابند و برای از بین رفتن اعتبارشان تلاش می کنند. من هم مثل همین ها البته اعتقاد دارم ، انتقاد از مدیران توسط گروهی خاص ، یعنی خوب بودن و مفید بودن آنها برای کشور.
* خانم فاطمه رجبی ، هر چند صحبت با شما را به دلیل ادبیات ناپسندتان دوست ندارم اما به یک دلیل از شما تشکر می کنم.حالا با اطمینان از خلوص مدیرانی می نویسم که اطمینان دارم شما ، همسرتان و دوستان همسرتان منتقد آنها هستید.
لباس سفید بعد از ختم !
* هربار که خبر بدی می شنویم ، اطمینان داریم که از این بدتر دیگر امکان ندارد و حتماً هیچ خبر خوشی نمی تواند از ناراحتیام کم کند.
حالا دیگر اطمینان دارم روال کار اینگونه است. یکی دو ماهی به واسطه یک تصمیم اشتباه حرص می خوریم و اذیت می شویم اما بلافاصله یک خبر جالب باعث می شود فراموش کنیم مشکلاتمان را. این بار هم همین اتفاق افتاد. تاسف آورترین خبر خوشی که این روزها شنیدم خبر انتخاب یکی از اساتید روزنامه نگاری و خبر به عنوان یک عضو اصلی مدیریت شهری تهران بود. از این حیث این اتفاق را تاسف بار می دانم که تا قبل از آن عزادار بودیم در غم از دست دادن یک روزنامه و یک انجمن و حالا انگار مسئولان می دانستند که فقط اتفاقی شبیه به این می تواند وادارمان کند باز هم امیدوار به آینده به فعالیت مشغول باشیم.
* در بحبوحه تعطیلی سری جدید روزنامه ها و انحلال انجمن صنفی روزنامه نگاران ، شاید تنها خبری که می توانست برای دقایقی لبخند به لب مطبوعاتیها ؛ علی الخصوص آنها که حوزه شهری را به عنوان تخصصی ترین فعالیتشان انتخاب کرده اند ، بیاورد انتخاب مدیرکل جدید روابط عمومی شهرداری تهران بود. دکتر صداقت دوست داشتنی رو مدت زیادی است می شناسم و به همین دلیل است که بدون اغراق اعتقاد دارم بهترین انتخاب برای اداره کلی بود که دغدغه زیادی برای رفع مشکلات دارد.
* دکتر الان برای من مثل لباس سفیدی شده که بعد از ختم ، تن عزادار می کنند. شاید فقط همین لباس رو بتونیم بپوشیم. به اعتقاد من فقط همین لباس میتونه خبرنگارا رو از عزا دربیاره.
* روزهایی که برادرم بازداشت شده بود ، دکتر که اتفاقاً همان روزها فعالیت های زیادی به حوزه کاریاش اضافه شده بود ، بهترین تسکین بود. هر روز به دفتر می آمد ، حال و احوال بچه ها را می پرسید و تک تک با همه آنها صحبت می کرد. واقعیت هم این بود که هیچ دلیلی برای این کار وجود نداشت. می توانست مثل همه کسانی که در نهایت خودشان را کنار کشیدند ، از اعتبارش برای ما خرج نکند ، اما کرد.
خدمت جناب خدا
سلام علیکم
احترامآ عطف به حال گیری خفن جنابعالی از اینجانب و دیگر دوستان رسانهایمان، امید دارم تا با درخواست ملاقات بنده با خود جهت توجیه وحل مشکل پیش آمده موافقت فرموده یا خود اقدام به حل مشکل بنمایید
بدیهیست اینجانب پس از کسب نتیجه مورد نظر دیگر دست از ناله و زاری به درگاه شما بر خواهم داشت.
با احترام
من
* رو نوشت به دفتر عزراییل ارسال شده است.
پی نوشت اول : دو روز پیش یکی دیگر از رسانه های فعال تعطیل شد. امنیت کار رسانه در ایران چیزی تو مایه های پیدا کردن باقالی پخته تو تابستونه !
پی نوشت دوم : دلایل متعددی جهت تعطیلی این رسانه مطرح شده است که شاید بتوان مهمترین آن را چاپ عکس نامطلوب از رئیس دولت عنوان کرد.
پی نوشت در پی نوشت : وزیر سابق بازرگانی به گل آقای مرحوم گفته بود که چرا هیچ وقت کاریکاتور من رو کار نمی کنید؟ من تا به حال جز عکس خودم ، کاریکاتوری اونجا ندیدم. گل آقا هم جواب داده بود « خداوند خودش خوب کاریکاتوری ساخته بود ، ما دیگه سعی کردیم بهش دست نزنیم!